zondag, februari 28

کاوه آهنگر محبوس در قلعه ضحاک


روزهها از اسارت کاوه قاسمی، کاوه آهنگر کرمانشاه که کمر به نبرد با ضحاک زمان بسته است، میگذرد و ما همچنان بی خبر از حال و روزگار وی.
براستی کاوه کجاست؟ بر سر کاوه چه آمده است، روزگار را چگونه می گذراند؟ بکدامین گناه و بکدام جرم؟
صدائی که برای حق طلبی و دفاع از مظلومان بخروش می آمد به زنجیر کشیده شده است. کاوه در قلعه ضحاک محبوس است و ضحاک همواره قربانیان بیشتری طلب می کند. ضحاکیان هر شب و روز بر جسم نحیف کاوه می تازند تا شاید او را به زانو بیاورند. زهی خیال باطل.
کاوه بذر شهامت، شجاعت، دلاوری، بی باکی، انساندوستی و عدالت و انصاف را در کویر خشک کرمانشاهان،سنندج و ایلام و دیگر مناطق کرد و لر و کلهر کاشته . بذرهای کاشته شده کاوه اینک نهالانی برومند شده اند . ای ضحاک تو کاوه را در بند کرده ای با نهالان برومندی که کاوه کاشته چه می کنی؟
ای ضحاک زمان بدان که کاوه آهنگر کرمانشاه برای کردهها سمبل مقاوت، مظلومیت و انسانیت و شرف است. کاوه در نزد ملت کرد محبوب است.آفرین و تبریک به پدر و مادر کاوه بخاطر تربیت چنین انسان لایق و بی باکی .
کاوه نان عافیت جوئی نخورد و بسان کاوه آهنگر به جنگ ضحاک رفت. کاوه در قلب تک تک کردهها زنده است. زیرا کاوه سمبل زنده کیانوش آسا، احسان فتاحییان و دیگر شهدای سال 60 است. شهدائی چون علی سلیمی معروف به کمال، شهید جلیل فصیحی که بعد از تحمل سالها اسارت از زندان آزاد شد و مجددا دستگیر و در اثر ضربات میل گرد شهید شد. یا دیگر شهیدان کردستان که همچون کاوه بی باک و بی پروا برای کسب آزادی در راه آزادی جان فدا نمودند.
کاوه جان هر لحظه بیاد تو هستیم و هر لحظه نامت بر سر زبانها جاری است.
کاوه جان بیادت هستیم آنگاه که ضحاکیان به جانت می افتند و تودلیرانه به بدبختی و دریوزگی شان می خندی.
کاوه جان تو مظهر شرف و عزت ملت کرد هستی. بیادت هستیم هر لحظه و هر ثانیه.
به امید آزادی تو و میهن.
طاهره خرمی
هلند 28 فوریه

vrijdag, februari 26

شهر خودم

woensdag, februari 24

مرگ زندانی سیاسی در کوبا

در کوبا یک زندانی سیاسی بعد از ۸۵ روز اعتصاب غذا جان خود را از دست داد. «اورلاندو زاپاتا تامایو» از هفت سال پیش به جرم اخلال در نظم عمومی در زندان به سر می برد. گفته می شود در چهل سال گذشته این اولین بار است که کسی در زندان های کوبا جان خود را بر اثر اعتصاب غذا از دست می دهد.

dinsdag, februari 23

ئه‌را کاوه‌ کرماشانی

تنها يکی از ما

من اين شعر را در سال ۱۹۹۳ از جلد اول ديوان اشعار شيرکو بيکس، صفحه ۶۹۲، ترجمه کرده بودم اما هيچ وقت آن را در جائی انتشار نداده بودم و اينک در حالت روحی و عاطفی خاصی آن را به خاطره عزيز جانباخته احسان فتاحيان تقديم می کنم تا بدانيم که به قول شاملو «مرگ پايان نيست».

عبدالله مهتدی
سيزدهم نوامبر ۲۰۰۹

تنها يکی از ما
ترجمه شعری از شيرکو بيکس شاعر بلندآوازه کرد

غروب وقتی بود
خود به سختی جان به در برده بوديم.
مثل بارانی که می باريد
ما هم بايد بی وقفه عمل می کرديم.
رشته ای از اشک بوديم و به دنبال هم روان بوديم.
ستون دودی درهم و برهم برخاسته از دهکده ای بوديم و از کوه بالا می خزيديم.
همه تا مغز استخوان خيس، آب از هفت بندمان جاری.

بينی هايمان ناودان سرمان،
ساق هايمان جويبار بدن هايمان بود.
بچه هامان: به پرستو،
زنهامان: به درخت های پائيزی
و پيرهايمان: به اسب های خسته
می مانستند.
همه تا مغز استخوان خيس، آب از هفت بندمان جاری.

در اين ميان تنها يکی از ما
زير چتر خود
حتی قطره ای باران به خود نديد
و از همه نيز آرام تر بود.
او کودک من بود
که در زير چتری از پوست شکم مادرش به سر می برد.

شعری از شیرکو بیکس( شاملوی کرد)

اگر
از ترانه‌های من اگر
گل را بگیرند
یک فصل خواهد مرد
اگر عشق را بگیرند
دو فصل خواهد مرد
و اگر نان را
سه فصل خواهد مرد
اما آزادی را
اگر از ترانه‌های من،
آزادی را بگیرند
سال، تمام سال خواهد مرد.

maandag, februari 22

بچه صیدم را مزن

zondag, februari 21

انگار تمام باورم زخم شده/ جلیل صفربیگی

انگار تمام باورم زخم شده
یک ایل بلوط در سرم زخم شده

ایلام چه دست های زبری دارد
مثل کف دست پدرم زخم شده

جلیل صفربیگی

zaterdag, februari 20

کاوه اسیر در پای بیستون



کردانه طاهره خرمی:.
امروز کاوه مظهر مظلومیت دو نسل است
.
نسلی که غربیانه به مسلخ کشانده شد و نسلی که مظلومانه به سلاخ خانه های سلطان کشانده شده و می شوند.
نسلی که خودش ناخن های خودش را می کشد، نسلی که جرمش همکاری با نام و رسم خودش است. نسلی که خودش به خودش تجاوز می کند، خودش به خودش شلیک می کند و خودش، خودش را را آزار می دهد.
کاوه مظهر صداقت فرزاد کمانگراست، مظهر بی کسی و تنهائی مصطفی سلیمی
مظهر مظلومیت زندانیان کرد،
کاوه مظهر غرور و رشادت کاک علی محمودی است که بعد از ماهها دستگیری خبری از وی نیست. مگر گناه و جرم علی چیست؟

چند روز از دستگیری کاوه کرمانشاهی می گذرد. چند روز سخت. هر بار که اسم و یا عکس کاوه را می بینم دلم سخت می گیرد. شاید دلیلش اینست که کاوه را می شناسم. البته نه حضوری بلکه از راه دور، از طریق کارها و فعالیتهایش، برنامه های تلویزیونی و مصاحبه های مشترک.
وفتی خبر دستگیری کاوه را شنیدم دلم یکهوی فرو ریخت. بغض بزرگی گلویم را گرفته، بغضی که نمی ترکد و آزارم می دهد. هر بار که فکر می کنم الان کاوه کجاست غم بزرگی بمن دست می دهد. نمی دانم چرا. با خود می گویم کاوه که اولین اسیر نیست و اخری هم نیست. (البته امیدوارم دیگر شاهد اسارت کسی نباشیم)
اما من با دستگیری کاوه احساس دلتنگی عجیبی می کنم. شاید دلیلش به سالها پیش بر می گردد. شاید به این خاطر است که کاوه هم اکنون در سایه کوههای بیستون و پر آو زندانی است. همانجائی که من و دوستانم سالها پیش غریبانه زندانی بودیم . همانجائی که غروبها و سحرگاهان دزدکی از دیوارهای بلند دیزل آباد خود را بالا می کشیدیم تا طلوع و غروب خورشید را در پس کوه ستبر پر آوا نظاره کنیم.
هر گاه فکر می کنم الان کاوه بعد از گذشت 25 سال به همانجائی برده شده که من و دوستانم زندانی بودیم، اشک در چشمانم حلقه می زند و بغض گلویم را آزارم می دهد. کاوه هم اکنون زندانی زندانی است که عاطفه خزائی، طاهره محمد کیا، گیتا دهقان و هاجر دیگر دختران صادق و دلیر زندانی بودند.
من با اسارت کاوه بیاد لحظاتی می افتم که عاطفه شهادتین گفتن به جوخه اعدام سپرده شد. عاطفه با صدائی رسا داشت می گفت من عاطفه فرزند محمد سلام بر خاندان پاک محمد و سپس گفت اشهد ان لا الله الا لا و صدایش در رگبار گلوله ها پیچید و خموش شد. تنها جرم عاطفه و دیگر اسرا گفتن حقیقت بود. من با اسارت کاوه به یاد خاطرات تلخ زندان دیزل اباد در سالهای 60 می افتم. خاطرات شکنجه و بوی خون و عفونت ناشی از شکنجه جسم آزاد زنان این میهن.
من امروز به سالها پیش، به حماسه ها و دلاوری های نسلی فکر می کنم که شعارشان همین شعار نسل امروزاست. آزادی ، عدالت و دموکراسی.
اینک یکبار دیگر غروبهای تلخ و غم انگیز دیزل اباد در دستگیری کاوه برایم مجسم شده است.
اما انوقت اسرا و خانوادهایشان تنها و غریب بودند غریبه ترین غریبه ها. اما خوشحالم که امروز کاوه و خانواده اش تنها نیستند.
من نگرانم، نگران حنجره بیمار کاوه. من نگرانم، نگران تکرار تاریخ، نگران تکرار تلخ حوادث سالهای 60 و 67 . برای همین هم اسارت کاوه مرا صد چندان ناراحت و آزرده خاطر ساخته.
امروز کاوه مظهر مظلومیت دو نسل است.
نسلی که غربیانه به مسلخ کشانده شد و نسلی که مظلومانه به سلاخ خانه های سلطان کشانده شده و می شوند.
نسلی که خودش ناخن هایش را می کشد نسلی که جرمش همکاری با نام و رسم خودش است. نسلی که خودش به خودش تجاوز می کند، شلیک می کند و خودش را آزار می دهد.
کاوه مظهر صداقت فرزاد کمانگراست، مظهر بی کسی و تنهائی مصطفی سلیمی
مظهر مظلومیت زندانیان کرد،
کاوه مظهر غرور و رشادت کاک علی محمودی است که بعد از ماهها دستگیری خبری از وی نیست. مگر گناه و جرم علی چیست؟
خدایا مگر مردم ما چه گناهی مرتکب شدند که بعد از سی سال هنوز هم طعم تلخ زندان و شکنجه و تجاوز و ناخن کشی را باید تحمل کنند.
خدایا جرم فرزاد و زینب و علی و کاوه و حبیب الله و عبدالله و دیگر اسرای جنبش سبز چیست.
هموطن سکوت دیگر جایز نیست. وقت تنگ است و نیاز مبرم و حیاتی.
در اینجا به یاد شعری از اخوان ثالث افتادم و بی اختیار با صدائی بلند خواندم.
بیائید هموطنان در استانه 22 بهمن عزم به سفری بی انتها بکنیم
.... بيا اي خسته خاطر دوست ! اي مانند من دلكنده و غمگين! *
من اينجا بس دلم تنگ است
بيا ره توشه برداريم
قدم در راه بي فرجام بگذاريم
طاهره خرمی
هلند 16 بهمن
...............................
متن کامل شهر اخوان ثالث
*من اينجا بس دلم تنگ است
و هر سازي كه مي بينم بد آهنگ است
بيا ره توشه برداريم
قدم در راه بي برگشت بگذاريم
ببينيم آسمان هركجا آيا همين رنگ است
من اينجا از نوازش نيز چون آزار ترسانم
ز سيلي زن، ز سيلي خور
وزين تصوير بر ديوار ترسانم
....
بيا اي خسته خاطر دوست ! اي مانند من دلكنده و غمگين!
من اينجا بس دلم تنگ است
بيا ره توشه برداريم
قدم در راه بي فرجام بگذاريم.....
مهدي اخوان ثالث

هموطن سبز اندیشم، کمربندها را سفت کنیم

کردانه: طاهره خرمی: هموطن سبز اندیشم،
رژیم کودتا می خواهد با پاشیدن بذر یاس، نا امیدی و ترس بار دیگر بر خر مراد سوار شود و سپس حمام خون راه بیندازد.
کمربندها را سفت کنیم،
مغلوب رجزخوانی ها و یاس گوئی های رژیم کودتا نشویم و با اراده ای قوی به جنگ سیاهی ها و بدی ها برویم. اندکی صبر و متانت بخرج دهیم سحر نزدیک است. مگر دستگیریها، شکنجه ها و اعدامهای اخیر تنها جنایت حاکمیت کنونی در طول سی سال اخیر است؟

مردم ایران در سال 1357 بعد از جانفشانی ها و بذل خونهای زیاد موفق شدند استبداد شاهی را از خانه بدر کنند و نهال آزادی را در مام وطن بکارند. نهال نوپای آزادی در طبیعت زیبا و با صفای میهنمان ایران بسرعت رویش خویش را آغاز کرد و بال و پر بگستراند.
بهار ازادی بسیار مسرت بخش بود. لبها سرشار از خنده و دلها فارغ از غم بود. آزادی در تمامی ارکان جامعه به وضوح قابل لمس بود و طعمش در گلوها بسیار شیرین. نهال آزادی هنوز ریشه های خویش را در زمین پاک وطن نگسترانده بود که موریانه ها بجانش افتادند.
در اولین بهار خونین انقلاب ابتدا چهار دلاور ترکمن صحرا به خاک فتادند و سپس کردستان به خاک و خون کشانده شد. اولین بهار آزادی به بهار خونین کردستان لقب داده شد.
درست یک سال بعد از پیروزی انقلاب مخالفت علنی با هر صدای مخالفی شروع شد. درب زندانها بار دیگر گشوده شد و شکنجه گران دوباره بساطشان را بگسترانیدند. اما اینبار بنام دین، مذهب، قران و خدا بجان پاک ترین جوانان این خاک و بوم بیافتادند.
لذا انقلاب 57 نیمه تمام ماند و به اهدافش نرسید و استبداد در خشن ترین و مخرب ترین شکل بنام دین ادامه پیدا کرد.
با مقایسه ای از شرایط کنونی جامعه با سالهای 57 به وضوح می بینیم که جامعه ایران در ساختارهای اقتصادی،سیاسی، فرهنگی و اجتماعی تفاوت فاحشی کرده است. اقتصاد جامعه از دست ارتشیان به دست سپاه پاسداران افتاده و نظام کشور از دست شاه و درباریان به روحانیان و ولایت فقیه افتاده است. فاصله طبقاتی بین اقشار مردم بیشتر و بیشتر شده و بر تعداد گدایان و فقرا افزوده شده است. پدیده های جدیدی بنام کودکان خیابانی، دختران فراری، فحشاء ، خودسوزی، خودکشی، خودفروشی، و اعتیاد چهره جامعه ایران را بیش از بیش غمدیده، نگران و آسیب دیده کرده است. پول نفتی که قرار بود به سر سفره های مردم برود و خرج معضلات و مشکلاتی از قبیل پدیده های ذکر شده شود خرج دم و دستگاه روحانیون، ولی فقیه و حرامیان بقدرت رسیده می شود.
استبداد شاهی اینک تحت نام و لوای دیگری با شدت و حدت بیشتری ادامه دارد. در فاصله سالهای 58 تا سال 68 هزاران، هزار جوان ایرانی یا در جبهه های جنگ با عراق یا در زندانهای مخوف رژیم خمینی به کام مرگ فرستاده شدند و از اهداف اولیه انقلاب که همانا آزادی و استقلال و عدالت بود هیچکدام به ثمر نرسیدند.
هم اکنون بعد از گذشت سی سال از حاکمیت زر و زور و تزویر بار دیگر در آستانه سالگرد حماسه 22 بهمن شاهد شگرد همیشگی رژیم کودتا هستیم. حکومت کودتا اینک حیات خویش را در خطر می بیند و مصصم و جدی به میدان آمده تا با پاشیدن بذر یاس و نامیدی و ترس بار دیگر شهامت، غرور، شرف و عزت ایرانی را به سخره بگیرد. تاکتیک همیشگی رژیم کودتا ایجاد جو رعب، ترس و وحشت در میان اقشار جامعه است. رژیم کودتا اینبار با گسیل داشتن روستائیان فقیر و محروم که بزرگترین آرزویشان دیدار یک روزه از تهران است به جنگ روشنائی آمد. با گسیل کردن هموطنان محروممان به تهران به عشق خوردن نان مفت و تفریح مفت در صدد نجات دادن چهره مخدوش خویش بر آمد. همه ما دیدیم که مردم محروم چگونه برای گرفتن ساندیس از سر و کول همدیگر بالا می رفتند. آیا این مردمان ساندیس خور در جریان وقایع و ظلم های وارده بر هموطنانشان بودند؟
مگر روستائی محروم اینترنت دارد؟ بجز اینترنت محدود آیا رسانه دیگری هم هست که حقایق را به گوش مردم برساند؟
هموطن سبز اندیشم،
رژیم کودتا می خواهد با پاشیدن بذر یاس، نا امیدی و ترس بار دیگر بر خر مراد سوار شود و سپس حمام خون راه بیندازد.
کمربندها را سفت کنیم، مغلوب رجزخوانی ها و یاس گوئی های رژیم کودتا نشویم و با اراده ای قوی به جنگ سیاهی ها و بدی ها برویم. اندکی صبر و متانت بخرج دهیم سحر نزدیک است. مگر دستگیریها، شکنجه ها و اعدامهای اخیر تنها جنایت حاکمیت کنونی در طول سی سال اخیر است؟
رژیم کودتا در طی سی سال گذشته بیشمار برادران و خواهران ما را دستگیر،شکنجه و به جوخه اعدام سپرده است. تنها در فاصله سالهای 60 تا 68 هزاران جوان معصوم و بی گناه را به چوخه های اعدام سپرده و یا در ملا عام حلق آویز کرده است. هر لحظه و هر ثانیه که ما نفس می کشیم، انسانی برای کسب آزادی، عدالت و برابری و برادری شلاق می خورد، شکنجه می شود تحقیر می شود و به مرگ محکوم می شود. هر لحظه انسانی بخاطر آزادی ایران جان می سپارد. هر لحظه اسیری پنچه بر میله های زندان می ساید و مرا و ترا صدا می زند. هرلحظه سحر نزدیک تر و نزدیک تر می شود.
کمربندها را سفت کنیم و این ذره آخر راه را با هم، همصدا و هم نفس بپیمائیم. تا به حال خونها، جانها و روانهای بسیاری در پای نهال آزادی میهن قربانی شده اند. تا به حال بیشمار ایرانیانی برای کسب آزادی جان داده اند. هم اکنون هم بیشمار ازادگانی در پشت میله های زندان چشم بدر دوخته و لحظه بدار کشیدن و اعدام خویش را ثانیه شماری می کنند. بیش از این منتظرشان نگذاریم و نگذاریم خون این بیگناهان بزمین بریزد. کمربندها را سفت کنیم و دوباره لبخند را بر لبان میهن زیبایمان ایران برگردانیم.
طاهره خرمی 28 بهمن 88

پرواز در قفس:


شعری از دکتر ملکی
"پرنده های اسیر
درون قفس
در فضای کوچک
پشت میله ها
جایی که امکان پرواز نیست
با بالهای شکسته
عصیان میکنند
پرواز میکنند
تن به دیوار قفس میکوبند
تسلیم اسارت نمیشوند
و از زخم و درد و مرگ نمیهراسند
تا بیاموزند
در قفس هم می توان پرواز کرد"

woensdag, februari 17

ستيز من تنها با تاريكيست، من براي نبرد با تاريكي شمشير نمي كشم،

چراغ مي افروزم
(زرتشت)

دختر کوچولو پرسید

برتولت برشت
دختر کوچولو پرسيد:

اگر كوسه ها آدم بودند، با ماهي هاي كوچولو مهربانتر مي شدند؟
آقای كي گفت : اگر كوسه ها آدم بودند،
توی دريا براي ماهي ها جعبه های محكمي مي ساختند،
همه جور خوراكي توی آن مي گذاشتند،
مواظب بودند كه هميشه پر آب باشد.
برای آن كه هيچ وقت دل ماهي كوچولو نگيرد،
گاهگاه مهماني های بزرگ بر پا مي كردند،
چون كه گوشت ماهي شاد از ماهي دلگير لذيذتر است !
برای ماهی ها مدرسه مي ساختند وبه آن ها ياد مي دادند
كه چه جوری به طرف دهان كوسه شنا كنند
درس اصلي ماهي ها اخلاق بود
به آن ها مي قبولاندند
كه زيبا ترين و باشكوه ترين كار برای يك ماهي اين است
كه خودش را در نهايت خوشوقتي تقديم يك كوسه كند
به ماهی كوچولوها ياد مي دادند كه چطور به كوسه ها معتقد باشند
و چه جوری خود را برای يك آينده زيبا مهيا كنند
آينده ای كه فقط از راه اطاعت به دست مي یاييد

اگر كوسه ها ادم بودند،
در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت:
از دندان كوسه تصاوير زيبا و رنگارنگي مي كشيدند،
ته دريا نمايشنامه به روی صحنه مي آوردند كه در آن ماهي كوچولو های قهرمان شاد و شنگول به دهان كوسه ها شيرجه مي رفتند.
همراه نمايش، آهنگهاي مسحور كننده يی هم مي نواختند كه بي اختيار
ماهي های كوچولو را به طرف دهان كوسه ها مي كشاند.
در آنجا بي ترديد مذهبی هم وجود داشت كه به ماهي ها می آموخت
زندگي واقعي در شكم كوسه ها آغاز ميشود

دیو زنجیر باف ...دیو زنجیر باف زینجیرمنو بافتی... به دستام انداختی زندون با سم ساختی باختی باختی م...

maandag, februari 15

ای جلاد ننگت باد

zondag, februari 14

ترانه کردی

vrijdag, februari 12

در اولین روزههای فصل بهار ، سبزها در هجوم پاییز

woensdag, februari 10

ای سرود آواران سپیده ای شهیدان در خون تپیده

dinsdag, februari 9

22 بهمن سبز

فراخوان 22 بهمن

maandag, februari 8

ما کردیم! اتهامی از این بالاتر!

محمد امین عبدالهی و قادر عبدالله زاده دو زندانی سیاسی محکوم به اعدام از زندان ارومیه نامه ای خطاب به هموطنان خود منتشر کرده اند. متن این نامه به شرح زیر است:


دوستان و هموطنان
این رنجنامه را در حالی منتشر می کنیم که در طی چهار سال گذشته نه ناله ای از ما برخاسته و نه کسی صدای ما را شنیده است.
ما کردیم! اتهامی از این بالاتر!
ما انسانیم! این هم جرم کمی نیست!
و ما حق جو و آزادی خواهیم!
و شما خود قضاوت کنید، این همه جرم کمی نیست، آنقدر زیاد است که یکی به سی و دوسال و دیگری به بیست سال زندان محکوم شدیم.

ما، محمد امین عبدالهی و قادر محمد زاده هر دوبعد از صدور احکام دادگاه بدوی به این احکام اعتراض داشتیم، در کمال تعجب در دادگاه تجدید نظر بعد از بارها و بارها دادخواهی از دستگاه قضایی، هر دو به محاربه و اقدام برای براندازی نظام افزایش حکم گرفته ایم و در این روزگار حکم محارب نیز اتهامی است که مجازاتش اعدام است، اعدامی که در هیچ کجای دنیا به این شکل که امروز در کشور ما اجرا می شود، دیگر کاربردی ندارد.

ما دوتن زندانی نه به این حکم؛ که به روند دادرسی در دستگاه قضایی اعتراض داریم، چرا که معتقدیم در یک نظامی که داعیه ی رفتارهای اسلامگرایانه دارد متهمان و احیانا مخالفانش را در دادگاههای جند دقیقه ای محاکمه نمی کنند و قضاتش نیز که به رعایت عدل و انصاف و در نظر داشتن احکام الهی سوگند یاد کرده اند زیر فشار سیستم امنیتی – اطلاعاتی برای متهمان توصیه شده احکام سنگین صادر نمی کنند.

ما دو نفر نه به عقوبت محاربه اعتراض داریم و نه به مجموعه ی پنجاه سال زندانی که برایمان در نظر گرفته اند، زیرا می دانیم از فرزاد کمانگر و صدها و شاید هزارن زندانی عقیدتی دیگری که هم اکنون در زندانها هستند برتر نیستیم، اعتراض ما به برخورد با هر صدای مخالف و منتقدی است که به محض برخاستن بر آن می شوند تا در گلو خفه اش کنند و این بر خلاف آموخته هایی است که ما از دین به خاطر داریم.

ما نویسندگان این نامه؛ محمد امین عبدالهی و قادر محمد زاده در حالی این نامه را منتشر می کنیم که هر روز ممکن است حکم اعدام در موردمان اجرا شود و تنها هراسمان از این است که برادران و خواهرانمان ندانند ما برای چه و به چه علت به دار آویخته شدیم.

که در این صورت خونمان به هدر رفته خواهد بود. اما اگر هموطنان ما بدانند که محمد و قادر به چه اتهامی و در چه شرایطی به دار کشیده شدند، آنگاه با خاطری آسوده و با گامهایی استوار مرگ را که فرجام هر زندگی است به آغوش خواهیم کشید.

دوازدهم بهمن ماه هزار و سیصدو هشتادو هشت خورشیدی
محمد امین عبد الهی- قادر محمد زاده
زندان مرکزی ارومیه

zondag, februari 7

فريدون مشيرى-ريشه در خاك

zaterdag, februari 6

آوا و شهرام ترا فرا می خوانند

زیر بار ستم نمی کنم زندگی جان فدا میکنم در ره آزادگی - مرگ به سازش لار در آتش و خون ۱۶ بهمن ۱۳۸۸

vrijdag, februari 5

موجودات زنده پرتاب شده به فضا درخواست پناهندگی کردند!


موجودات زنده پرتاب شده به فضا درخواست پناهندگی کردند! به دنبال اعلام خبر پرتاب یک موشک به فضا که حامل یک لاک پشت ، یک موش و چند کرم بود این موجودات به محض ورود به فضا درخواست پناهندگی کردند . این موجودات در یک کنفرانس خبری که در کره ماه برگزار شد گفتند اگر با این پرتاب مخالفت می کردیم لابد ما راهم می گرفتند و به جرم محاربه اعدام می کردند.

آهنگی از کریس دبرگ خواننده ایرلندی با ترجمه دکترزری اصفهانی - تقدیم به جوانان دلاور ایران

برای کاوه کرمانشاهی و مظلومیتش

maandag, februari 1

در بلخ گنه کرد آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری

http://www.facebook.com/home.php#/video/video.php?v=1304317096705&ref=nf

نیایش دکتر شریعتی


ای خداوند! به علمای ما مسؤولیت و به عوام ما علم و به دینداران ما دین و به مؤمنان ما روشنایی و به روشنفكران ما ایمان و به متعصبین ما فهم و به فهمیدگان ما تعصب و به زنان ما شعور و به مردان ما شرف و به پیران ما آگاهی و به جوانان ما اصالت و به اساتید ما عقیده و به دانشجویان ما نیز عقیده و به خفتگان ما بیداری و به بیداران ما اراده و به نشستگان ما قیام و به خاموشان ما فریاد و به نویسندگان ما تعهد و به هنرمندان ما درد و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف و به مبلغان ما حقیقت و به حسودان ما شكاف و به خودبینان ما انصاف و به فحاشان ما ادب و به فرقه‌های ما وحدت و به مردم ما خودآگاهی و به همه‌ی ملت ما، همت تصمیم و استعداد فداكاری و شایستگی نجات و عزت ببخش

به وبلاگ بمانی خوش آمدی