zaterdag, februari 20

هموطن سبز اندیشم، کمربندها را سفت کنیم

کردانه: طاهره خرمی: هموطن سبز اندیشم،
رژیم کودتا می خواهد با پاشیدن بذر یاس، نا امیدی و ترس بار دیگر بر خر مراد سوار شود و سپس حمام خون راه بیندازد.
کمربندها را سفت کنیم،
مغلوب رجزخوانی ها و یاس گوئی های رژیم کودتا نشویم و با اراده ای قوی به جنگ سیاهی ها و بدی ها برویم. اندکی صبر و متانت بخرج دهیم سحر نزدیک است. مگر دستگیریها، شکنجه ها و اعدامهای اخیر تنها جنایت حاکمیت کنونی در طول سی سال اخیر است؟

مردم ایران در سال 1357 بعد از جانفشانی ها و بذل خونهای زیاد موفق شدند استبداد شاهی را از خانه بدر کنند و نهال آزادی را در مام وطن بکارند. نهال نوپای آزادی در طبیعت زیبا و با صفای میهنمان ایران بسرعت رویش خویش را آغاز کرد و بال و پر بگستراند.
بهار ازادی بسیار مسرت بخش بود. لبها سرشار از خنده و دلها فارغ از غم بود. آزادی در تمامی ارکان جامعه به وضوح قابل لمس بود و طعمش در گلوها بسیار شیرین. نهال آزادی هنوز ریشه های خویش را در زمین پاک وطن نگسترانده بود که موریانه ها بجانش افتادند.
در اولین بهار خونین انقلاب ابتدا چهار دلاور ترکمن صحرا به خاک فتادند و سپس کردستان به خاک و خون کشانده شد. اولین بهار آزادی به بهار خونین کردستان لقب داده شد.
درست یک سال بعد از پیروزی انقلاب مخالفت علنی با هر صدای مخالفی شروع شد. درب زندانها بار دیگر گشوده شد و شکنجه گران دوباره بساطشان را بگسترانیدند. اما اینبار بنام دین، مذهب، قران و خدا بجان پاک ترین جوانان این خاک و بوم بیافتادند.
لذا انقلاب 57 نیمه تمام ماند و به اهدافش نرسید و استبداد در خشن ترین و مخرب ترین شکل بنام دین ادامه پیدا کرد.
با مقایسه ای از شرایط کنونی جامعه با سالهای 57 به وضوح می بینیم که جامعه ایران در ساختارهای اقتصادی،سیاسی، فرهنگی و اجتماعی تفاوت فاحشی کرده است. اقتصاد جامعه از دست ارتشیان به دست سپاه پاسداران افتاده و نظام کشور از دست شاه و درباریان به روحانیان و ولایت فقیه افتاده است. فاصله طبقاتی بین اقشار مردم بیشتر و بیشتر شده و بر تعداد گدایان و فقرا افزوده شده است. پدیده های جدیدی بنام کودکان خیابانی، دختران فراری، فحشاء ، خودسوزی، خودکشی، خودفروشی، و اعتیاد چهره جامعه ایران را بیش از بیش غمدیده، نگران و آسیب دیده کرده است. پول نفتی که قرار بود به سر سفره های مردم برود و خرج معضلات و مشکلاتی از قبیل پدیده های ذکر شده شود خرج دم و دستگاه روحانیون، ولی فقیه و حرامیان بقدرت رسیده می شود.
استبداد شاهی اینک تحت نام و لوای دیگری با شدت و حدت بیشتری ادامه دارد. در فاصله سالهای 58 تا سال 68 هزاران، هزار جوان ایرانی یا در جبهه های جنگ با عراق یا در زندانهای مخوف رژیم خمینی به کام مرگ فرستاده شدند و از اهداف اولیه انقلاب که همانا آزادی و استقلال و عدالت بود هیچکدام به ثمر نرسیدند.
هم اکنون بعد از گذشت سی سال از حاکمیت زر و زور و تزویر بار دیگر در آستانه سالگرد حماسه 22 بهمن شاهد شگرد همیشگی رژیم کودتا هستیم. حکومت کودتا اینک حیات خویش را در خطر می بیند و مصصم و جدی به میدان آمده تا با پاشیدن بذر یاس و نامیدی و ترس بار دیگر شهامت، غرور، شرف و عزت ایرانی را به سخره بگیرد. تاکتیک همیشگی رژیم کودتا ایجاد جو رعب، ترس و وحشت در میان اقشار جامعه است. رژیم کودتا اینبار با گسیل داشتن روستائیان فقیر و محروم که بزرگترین آرزویشان دیدار یک روزه از تهران است به جنگ روشنائی آمد. با گسیل کردن هموطنان محروممان به تهران به عشق خوردن نان مفت و تفریح مفت در صدد نجات دادن چهره مخدوش خویش بر آمد. همه ما دیدیم که مردم محروم چگونه برای گرفتن ساندیس از سر و کول همدیگر بالا می رفتند. آیا این مردمان ساندیس خور در جریان وقایع و ظلم های وارده بر هموطنانشان بودند؟
مگر روستائی محروم اینترنت دارد؟ بجز اینترنت محدود آیا رسانه دیگری هم هست که حقایق را به گوش مردم برساند؟
هموطن سبز اندیشم،
رژیم کودتا می خواهد با پاشیدن بذر یاس، نا امیدی و ترس بار دیگر بر خر مراد سوار شود و سپس حمام خون راه بیندازد.
کمربندها را سفت کنیم، مغلوب رجزخوانی ها و یاس گوئی های رژیم کودتا نشویم و با اراده ای قوی به جنگ سیاهی ها و بدی ها برویم. اندکی صبر و متانت بخرج دهیم سحر نزدیک است. مگر دستگیریها، شکنجه ها و اعدامهای اخیر تنها جنایت حاکمیت کنونی در طول سی سال اخیر است؟
رژیم کودتا در طی سی سال گذشته بیشمار برادران و خواهران ما را دستگیر،شکنجه و به جوخه اعدام سپرده است. تنها در فاصله سالهای 60 تا 68 هزاران جوان معصوم و بی گناه را به چوخه های اعدام سپرده و یا در ملا عام حلق آویز کرده است. هر لحظه و هر ثانیه که ما نفس می کشیم، انسانی برای کسب آزادی، عدالت و برابری و برادری شلاق می خورد، شکنجه می شود تحقیر می شود و به مرگ محکوم می شود. هر لحظه انسانی بخاطر آزادی ایران جان می سپارد. هر لحظه اسیری پنچه بر میله های زندان می ساید و مرا و ترا صدا می زند. هرلحظه سحر نزدیک تر و نزدیک تر می شود.
کمربندها را سفت کنیم و این ذره آخر راه را با هم، همصدا و هم نفس بپیمائیم. تا به حال خونها، جانها و روانهای بسیاری در پای نهال آزادی میهن قربانی شده اند. تا به حال بیشمار ایرانیانی برای کسب آزادی جان داده اند. هم اکنون هم بیشمار ازادگانی در پشت میله های زندان چشم بدر دوخته و لحظه بدار کشیدن و اعدام خویش را ثانیه شماری می کنند. بیش از این منتظرشان نگذاریم و نگذاریم خون این بیگناهان بزمین بریزد. کمربندها را سفت کنیم و دوباره لبخند را بر لبان میهن زیبایمان ایران برگردانیم.
طاهره خرمی 28 بهمن 88

به وبلاگ بمانی خوش آمدی