vrijdag, december 30

Houshang Moradi - Mina

donderdag, december 29

شامی و دکتر مصدق

woensdag, december 14

نگاهی به زندگی و شعرهای شیرکو بیکه س

vrijdag, december 9

The Guerrilla Son - Witness - Al Jazeera English

The Guerrilla Son - Witness - Al Jazeera English

dinsdag, december 6

تنها یکی از ما»




«تنها یکی از ما»
غروب وقتی بود
خود به سختی جان به در برده بوديم.
مثل بارانی که می‌باريد،
ما هم بايد بی‌وقفه عمل می‌کرديم.
رشته‌ای از اشک بوديم و به دنبال هم روان.
ستون دودی درهم و برهم برخاسته از دهکده‌ای بوديم و از کوه بالا می‌خزيديم.
همه، تا مغز استخوان خيس، آب از هفت‌بندمان جاری.
بينی‌هامان ناودان سرمان،
ساق‌هامان جويبار بدن‌هامان بود.
بچه‌هامان: به پرستو،
زن‌هامان: به درختان پایيزی
و پيرها‌مان: به اسب‌های خسته
می‌ماندند.
همه تا مغز استخوان خيس، آب از هفت‌بندمان جاری.

در اين ميان تنها يکی از ما
زير چتر خود
حتی قطره‌ای باران به خود نديد
و از همه نيز آرام‌تر بود.
او کودک من بود
زير چتری از پوست شکم مادرش.

شیرکو بیکس



سکالا "شکایت" سکاله – شعر و صدای شیرکو بیکس
***************************************
بعد از کشتار حلبجه

درد نامه ای طولانی برای خدا نوشتم

قبل از مردم

آنرا برای درختی خواندم

درخت گریست

…از گوشه ای

پرنده ای پستچی

گفت نامه ات را چه کس برایت می برد؟

اگر گمانت به من است

پر من توان رسیدن به عرش خدا را ندارد …

در انتهای شب

فرشته سیاه پوش شعرم

گفت هیچ نگران نباش

من نامه را تا آن بالا برایت می برم

تا عرش خدا

ولی بدان, هیچ عهدی نیست

که خدا

نامه را خود بگیرد

تو می دانی

خدای بزرگ را کس نمی بیند …

گفتم : قبول ! تو پرواز کن !

پرنده الهام پرواز کرد

و رنج نامه ام را با خود برد


روز بعد که برگشت

منشی درجه چهارم دفتر خدا

عبید نامی

پایین همان نامه

به عربی نوشته بود :

” ابله !

عربی بنویس,

هیچ کس اینجا

کردی نمی داند “

zondag, december 4

Women Political Prisoners - Iran - Yare Dabestani

donderdag, december 1

ایلام و خوانندگان قدیم و جدید

به وبلاگ بمانی خوش آمدی