maandag, november 21


اطلاعيه ی كانون نويسندگان ايران

درباره ی درگذشت منوچهر آتشی


درگذشت اندوهبار منوچهر آتشي، يكی از برجسنه ترين شاعران ايرا ن و عضو ديرينه ی كانون نويسندگان ايران را به جامعه ی ادبی ايران و جهان تسليت می گوئيم

كانون نويسندگان ايران - 29 / 8 / 1384


منوچهر آتشی شاعر بزرگ معاصر، درگذشت
منوچهر آتشی شاعر بزرگ معاصر روز يکشنبه در بيمارستان سينا در تهران درگذشت. وی پس از جراحی کليه به خاطر بيماری قلبی در بخش سی سی يو اين بيمارستان بستری شده بود وصف گل سوری (هزار و سيصد و شصت و هفت)، گندم و گيلاس (هزار و سيصد و شصت و هشت)، زيباتر از شكل قديم جهان
(هزار و سيصد و هفتاد و شش)، چه تلخ است اين سيب (هزار و سيصد و هفتاد و هشت) و حادثه در بامداد (هزار و سيصد و هشتاد)، از جمله آثار متاخر منوچهر آتشی بود
وبلاک بمانی در گذشت منوچهر آتشی را به خانواده و جامعه ادبی ایران تسلیت می گوید
ادامه کلیک کنید
http://www.iran-chabar.de/1384/08/29/001.htm

donderdag, november 17

عشق ز پروانه بياموز


عبدالکريم لاهيجي
در نخستين سالگرد قتل سبعانه پروانه و داريوش فروهر، دختر آنان پرستو پيامي از يکي از ناشران ايران برايم آورد، حاکي از آن که وي در فکر انتشار يادنامه اي حاوي مقالاتي از دوستان و نزديکان پروانه فروهر درباره اوست
ادامه کلیک کنید

قتل سیاسی دیگر در هلند



در روز 16 نوامبردر یکی از شهر های جنوبی هلند بنام نیمیخن یکی از فعالین چپ سیاسی بنام لوئیز بطرز مشکوکی بقتل رسید
اقای لوئیز که 41 سال داشت، فردی محبوب و ارزشمند بود که در مقابل اجحافات سیستم حقوقی هلند قد علم کرده بود. وی تمام زندگیش را صرف رسیدن به ایدآلها و آرمانهایش که جامعه ای برابر، برادر و عاری از هر گونه اجحاف حقوق انسانی بود کرد. قویترین نقطه قوت لوئیز افشای اطلاعاتی در رابطه با عملکردهای نادرست سیستم های امنیتی و قضائی کشور هلند بود که به مذاق حمکرانان و دولتمندان هلند خوش نمی آمد
لوئیز فردی سرشناس، فعال و خواهان سیستمی عدالت جو بود که حقوق شهروندی برابر را برسمیت بشناسد و برای آزادی های فردی ارزش قائل شود
عصر دیروز در نزدیکی محل زندگیش با شلیک دو گلوله به قتل رسید. هم اکنون گروه 25 نفره پلیس هلند مشغول بررسی و تحقیق در رابطه با چگونگی این قتل می باشد

محمدرضا اسکندری

zondag, november 13

پيشنهاد به مجاهدين خلق


پيشنهاد به مجاهدين خلق
زنداني مهندس حشمت الله طبرزدي
مدير مسئول
هفته نامه توقيف شده پيام دانشجو

نخستين بار است كه ميخواهم از سر خير خواهي ، پيشنهادي رابه سازمان ( مجاهدين خلق ايران ) ارايه دهم . اميد است به دور از هر گونه پيش داوري و صرفا بعنوان ديگاه يك مبارز سياسي ، آن را مورد ارزيابي قرارداده و اگر نكات مثبتي درآن يافتند مورد استفاده قرار بدهند . چنانچه با محتواي آن نيز موافق نبودند، ميتوانند دلايل خود را در معرض نقد و بررسي افكارعمومي قرار دهند . من اينك خود با حكم محكوميت 22 ساله ((12 سال زندان و 10 سال محروميت اجتماعي)) ، دوران محكوميت را زندان سپري مي نمايم، و از سال 1375 كه براي اولين بار پايم به زندان اوين باز شد ، با زندانيان سياسي زيادي به ويژه اعضا و هوادارن سازمان مجاهدين خلق آشنا شده ام . در اين مدت با همه آنها رابطه دوستانه اي داشته ام و همواره به دوستان مبارزم درجبهه دموكراتيك ايران و از طريق كميته دانشجوئي دفاع اززندانيان سياسي توصيه كرده ام كه از حقوق همه آنها دفاع كنند . شايد بتوان ادعا كرد كه جبهه دموكراتيك ايران تنها تشكل سياسي مبارز در درون مرز است كه طي نزديك به يك دهه گذشته بدون مرز بندي خودي و غير خودي و صرفنظر از عقيده يا مرام افرادبه دفاع از حقوق آنها پرداخته است .
شايد بيشترين انگيزه من براي نوشتن اين مقاله ، ارتباط نزديك با اعضا يا هواداران زنداني اين سازمان و احساس مشترك براي ازادي و نيز ابراز همدردي انساني باشد . براي اينكه از نزديك شاهد هستم كه اين افراد براي سالهاي طولاني ، بدون اينكه حتي يك اقدام مهم انجام داده باشند ، صرفا به جرم پخش اعلاميه يا هواداري از آن سازمان در زندان بوده اند . براي نمونه ميتوانم از ((صادق سيستاني )) ياد كنم كه خوشبختانه چند روز پيش آزادي او را جشن گرفتيم . او به جرم پخش اعلاميه سازمان مجاهدين خلق 16 سال در زندان بود . يا حسين حيدري كه سال گذشته آزاد شد و با همين اتهامات مدت 12 سال زنداني بود و از اين نمونه ها فراوان است . بنابر اين تلاش ميكنم با استفاده از تعاريف و مفاهيمي كه تا حدود زيادي مورد قبول عموم ميباشد .، بحثي را با رهبران و اعضاي موثر اين سازمان از طريق اين مقاله شروع كنم كه احتمالا از درون آن يك نتيجه عملي بدست آيد .
1 : مطابق تعاريف و مفاهيم حقوق بشري كه اينك مورد پذيرش افكار عمومي در سراسر جهان از جمله دولت ها و مجامع متمدن قرار دارد ، برخي اقدامات تروريستي شناخته شده اند . براي مثال اگر حكومت گروه يا افرادي براي رسيدن به اهداف خود، هرچند آن اهداف مشروع شناخته شوند از شيوه هائي استفاده كنند.كه در بين افراد عادي وغير نظامي و بي گناه ايجاد وحشت كرده يا موجب مرگ آنها شود ، اين اقدام تروريستي قلمداد ميشود . يا اينكه اين گروهها در برخورد با دولت هائي كه از طريق راي مردم بر سر كار آمده اند ولو اينكه آن دولت ها دموكراتيك رفتار نكنند . از شيوه هائي استفاده كنند كه افراد بدون تشكيل دادگاه و رعايت ظوابط قانوني به مرگ محكوم شده و حكم آنها در كوچه و خيابان و از طريق بمب و گلوله به اجرا درايد آن اقدام تروريستي نيز نام ميگيرد . براي نمونه ميتوان از اقدامات دولت جمهوري اسلامي براي حذف مخالفين در 27 سال گذشته ياد كرد .ترورهائي كه در داخل يا خارج از كشور صورت گرفت ودولت جمهوري اسلامي را در ليست دولتهاي تروريستي و حامي تروريست قرار داد . يا اقدامات برخي گروهاي فلسطيني كه موجب كشته شدن شهروندان بي گناه و غيرنظامي در اسرائيل و فلسطين ميشود از نمونه هاي بارز قدامات تروريستي است كه متاسفانه اينها از سوي دولت جمهوري اسلامي نيز موردحمايت مالي ، معنوي ونظامي قراردارند .
نمونه ديگر مربوط به اقدامات گروه هائي مثل القاعده در 11 سپتامبر يا در ((افغانستان)) ((عراق)) ((اسپانيا)) ، ((انگلستان )) و جاهاي ديگر بوده و هست اقدام ديگري كه ((دولت سوريه )) با همكاري برخي مقامات ((دولت لبنان )) براي ((تروررفيق حريري )) انجام داد كه اينك دامان آنها را گرفته است .
سازمان مجاهدين خلق نيز بايد بپذيرد كه طي دو دهه گذشته بمب گذاري هاي زيادي انجام داد كه صدها افراد غير نظامي و بي گناه را به كام مرگ فرستاد . ايا براستي انفجار نخست وزيري در سال 1360 وترور افرادي چون رجائي و باهنر كه با راي مردم انتخاب شده بودند با اصول حقوق بشري يا دموكراتيك و يا با اصول مبارزه قانوني و شرافتمندانه سازگاري دارد؟ ايا انفجار در دفتر مركزي حزب جهوري اسلامي و ترور دهها تن از افرادي كه دست آنها به خون هيچكس هنوزالوده نبود مطابق با اصول مبارزه قانوني ، انساني و دموكراتيك بوده است ؟ عمليات انتحاري كه مجاهدين در دهه شصت وعليه برخي از ائمه جمعه به راه انداختند مطابق كدام موازين بوده است ؟ بنابر اين سازمان مجاهدين خلق بايد بپذيرد كه در پرونده خود، داراي اقداماتي است كه افكار عمومي از آنها به عنوان عمليات تروريستي ياد ميكند. بر همين اساس نيز كشورهاي غربي اين سازمان را در ليست سياه قرار داده اند .
2- ما فرض را بر اين قرار ميدهيم كه حق سازمان مجاهدين خلق يا هر گروه ديگر است كه با رژيم جمهوري اسلامي با زبان تفنگ سخن بگويد. يعني با همان منطقي با اين رژيم حرف بزند كه رژيم با مخالفين خود با همان زبان سخن ميگويد .به اين معنا اگر چه اقدامات تروريستي را تاييد نمكنيم اما حق مبارزه مسلحانه براي آن گروه را محترم ميشماريم ولي ايا اين مسائله موجب ميشود تا مجاهدين با صدام حسين هم داستان شده و به جنگ ملت خو بيايند ؟ ايا كشتن سربازان ايراني يك اقدام شرافتمندانه و ملي بوده است ؟ ايا سازمان مجاهدين خلق نمي بايست مي انديشيدند كه چرا بايد در جبهه صدام قرار بگيرند ؟
3: بر فرض كه مبارزه مسلحانه حق ((سازمان مجاهدين )) است و برفرض كه آنها اينگونه توجيه سازي كنند كه كشتن سربازان ايراني در جنگ بين ايران وعراق به قصد سرنگوني رژيم جمهوري اسلامي بوده است ، به راستي سركوب اكراد عراقي با كدام منطق مبارزاتي و اصول انساني سازگاري داشته است ؟ من خود چندين بار درباره اين مسائله با برخي رهبران اكراد ايراني سخن گفته ام آنها به اين لحاظ به شدت عليه سازمان مجاهدين موضع گيري منفي دارند .
4- در كنارمسائله ترور مشاركت با صدام در جنگ عليه هموطنان و سركوب اكراد عراقي ، ايدئولوژي سازمان مجاهدين براي اكثريت جوانان وروشنفكران ايراني قابل پذيرش نميباشد . مردم ايران بر اين عقيده اند كه اين سازمان اسلام گرا خطر ديگري بر اي آينده و استقرار دموكراسي در ايران ميباشد . نه اين سازمان بلكه هرگروه ايدئولوژي گرا و درون گرا ، آفتي است براي دموكراسي . استدلال روشنفكران و جوانان سكولار اين است كه معلوم نيست گروه اسلام گرائي مثل سازمان مجاهدين رفتار بهتري از دشمنان تماميت خواه اما اسلام گراي امروزي خود كه اينك بر ايران حاكم هستند داشته باشند . زيرا از ايدئولوژي گرائي و سازمان هاي زيرزميني جز فاشيسم برنخواسته و نخواهد خاست . من خود از نزديك شاهد هستم كه هواداران زنداني مجاهدين خلق بشدت تماميت خواه هستند و به جز خود ورهبران خود، هيچ گروه و فرد ديگري را به رسميت نميشناسند . اين منش چنانچه پيروز بشود ودر مصدر حكومت قرار بگيرد بسيار خطرناك تر از آخوندهاي حاكم بر ايران خواهد بود .
من البته معتقد هستم كه اين سازمان داراي تعداد فراواني از اعضا ، كادرها و هواداران صادقي ميباشد كه مي توانند در خدمت مبارزه آزاديخواهانه ملت ايران قرار بگيرند . مشروط بر اينكه مكانيزمي بكار برده شود كه مسئوليت خطاهاي گذشته اين سازمان بردوش رهبران فعلي آن گذاشته شده و بدنه سازمان از اين بحران خلاصي يابد . در واقع به نحوي رهبران ارشد سازمان خود را فداي اعضا و ملت ايران كرده ، اجازه دهند تا اين سازمان با راه و روش جديد مبارزات خود را ادامه دهد . به نظر ميرسد اگر بدنه اين سازمان با اتخاذ استراتژي مبارزه سياسي به جاي مبارزه مسلحانه و با كنار گذاشتن برخي رهبران ارشد ((كادر رهبري ))و ارايه يك نقد صادقانه درباره عملكرد ايدئولوژي و تاكتيك ها و استراتژي هاي گذشته ، به باز سازي بپردازند ، كمك بزرگي به خود ومبارزه ملت ايران كرده است .
واقعيت اين است كه هزاران تن از اعضا و هواداران اين سازمان در درون مرز به اين دليل امكان مبارزه سياسي فعال را ندارند كه رژيم انها را با انگ محارب و تروريسم سركوب خواهد نمود . همچنين پتانسيل زياد تشكيلاتي مالي و سياسي اين سازمان در برون مرز به اين دليل كه ان را تروريستي معرفي كرده اند ، در خدمت مبارزات ملت ايران قرار ندارد . آنها بايد بدانند كه وضعيت فعلي ان سازمان به نفع رژيم جمهوري اسلامي ميباشد .
سال 1380 در زندان عشرت آباد، پاسدار بازجوها رسما به من پيشنهاد ميدادند كه همچون مجاهدين خلق به مبارزه مسلحانه روي بياورم تا به زعم خودشان تكليف ما با رژيم زودترروشن شود!
واقعيت اين است كه با عمليات چريكي نميتوان يك رژيم تا دندان مسلح را سرنگون كرد . اين واقعيتي است كه تاريخ مبارزات يكصد سال اخير در ايران نشانگر آن است . اين نوع مبارزه حتي اگر ثمر بدهد دموكراسي را بدنبال نخواهد داشت . براي اينكه براي حفظ چيزي كه با لوله تفنگ به دست بيايد ، بايد براي حفاظت از آن از لوله هاي تفنگ بهره گرفت. بنظر ميرسد كه پس از 27 سال سركوب و اختناق،فرصت مناسبي است تا سازمان مجاهدين خلق نيز همچون ساير گروهها به يك خانه تكاني اساسي دست بزند . تا پتانسيل آن به نفع دموكراسي خواهي و حقوق بشر رها شود . به ويژه كه نيروهاي آن از تجربه كافي تشكيلاتي وسياسي برخوردار بوده و ميتوانند به جنبش هاي دروني مدد برسانند . يا دست كم نيروهاي جدا شده از آن بتوانند با تشكيل يك رهبري جديد راه نويني رادرپيش روي هواداران و اعضا و كادرهاي دموكرات اين سازمان قرار بدهند
ايران--- تهران / زندان اوين / بند 3/ 350 كارگري 12/8/1384

vrijdag, november 11

جهان کهن اساطیری و اسطوره های امروزین ما

جهان کهن اساطیری و اسطوره های امروزین ما

دنیای اساطیری (میتولوژیک) بنوعی تاریخ انسان جهان کهن است، از نگاه خود او و در عین حال ، آوردگاه رویاروئی ارزش ها و ضد ارزش هائیست که در فراسوی زمان، مکان ومدارات جغرافیائی وتاریخی، خوی و رفتار انسانی را در کلیت تاریخی خود مینمایاند. بیان حماسی این دنیای پرشکوه و سرشار از اشگ و خون بشکل نظم یا نثر در آثار میتولوژیک باز گوئی شده است. میتولوژی منظوم یا منثور بیان انتزاعی رویدادهای تاریخی نیست. تصویر عکاسی و یا فیلم ویدئو یی تاریخ نیست بلکه نگاهی است از درون به دنیای انسانی.تراژدی نویس یا حماسه سرا، روان و ناخود آگاه تاریخی انسان تاریخی را میکاود و جهان درونی ، روانی، روحی و ارزشی آنرا، با قلم جادوئی خود آنچنان بتصویر کشیده یا توضیح میدهد که هیج وقایع نگار و یا مورخی را یارای آن نیست. شاهنامه فردوسی ، ایلیاد و اودیسه، شاهکارهای تصویر گرایانه وبازگویانه این درون نمائی تاریخی انسانیست. در این آوردگاه است که اهرمن زشتی، پنداری، گفتاری . رفتاری خویش را در پیکار با اهورای نیک اندیش، نیک گفتار، و نیک کردار بنمایش میگذارد و بلعکس.
و تراژدی در دنیای میتولوژیک اوج و فرازترین قلۀ رویدادی نبرد این ارزشها و ضد ارزشهاست. خدایان ، پهلوانان و اسطوره ها، بمردی و یا نامردی بخاک میافتند، اسیرو یا کشته میشوند تا ارزشی یا ارزشهائی را که آنها نمادینه میکنند جاودانه سازند.

سودابه و سیاوش

بروایت شاهنامه، سیاوش نماد پاکی و برازندگی بدام دسیسۀ سودابه، نا مادری شهوت پرست خود کشیده میشود. سودابه در اندیشه آنست تا این پاک انسان را به بستر کشد و از او کام گیرد حال آنکه نا مادری اوست:

من اینک بپیش تو ایستاده ام
تن و جان شیرین ترا داده م

زمن هرچه خواهی همه کام تو
برآرم، نه پیچم، سر از دام تو


رخان سیاوش چو خون شد زشرم
بیاراست مژگان بخوناب گرم


دیو شهوت گیریبان این هرزه زن را گرفته است و سرپیچی سیاوش را بر نمیتابد. این اندیشه که کسی از پیکر هوس انگیز او گذشته و لذت همخوابگی با او را نپذیرد و پاکی را پاس دارد در مغز، از شهوت علیل شده سودابه نمیگنجد. و اصولاً این گونه ارزشها را به دنیای اشباع از شهوت او راهی نیست. لذا او جامه دران و آشفته حال غوغا میافریند که گویا، سیاوش قصد تجاوز باو را داشته است. سرانجام با صحنه سازیهای بسیار، پدر او را ( کیکاووس) به خیانت سیاوش متقاعد میکند. چنانکه رسم بوده است مقرر میشود تا سیاوش برای اثیات بی گناهی خویش ازکوهی از آتش بگذرد که در صورت بی گناهی از آن سالم خواهد رست:



بیامد دو صد مرد آتش فروز
دمیدند، گفتی شب آمد بروز
زمین گشت روشن تر از آسمان
جهانی خروشان و آتش دمان
سراسر همه دشت بریان شدند
بدانچهر خندانش گریان شدند
سیاوش بیامد بپیش پدر
یکی خوُد زرین نهاده بسر
سیاوش در جامه ای سفید بر اسب سیاه خود که سیه نام دارد بآتش میزند


سیاوش چو آمد بآتش فراز

همی گفت با داور پاک، راز
مرا ده از این کوه آتش، گذر

رها کن تنم را زبند پدر
...
خروشی برآمد زدشت و زشهر
غم آمد جهانرا از اینکار بهر
از آن دشت سودابه آواشنید
از ایوان ببام آمد، آتش بدید
شگفتی درآن بُد که اسب سیاه
نمیداشت خود را زآتش نگاه
سیاوش سیه رابدانسان بتاخت
تو گفتی که اسبش بآتش بساخت
یکی دشت با دیدگان پر زخون
که تا او کی آید زآتش برون
زآتش برون آمد آزاد مرد
لبان پر زخنده برخ همچو ورد

چو او را بدیدند برخاست غو
که آمد زآتش برون شاه نو
چنان آمد اسب و قبای سوار
که گفتی سمن داشت اندر کنار


چو از کوه آتش بهامون گذشت
خروشید ن آمد زشهر و زدشت




پرومته و زئوس

پرومته (پرومتئوس ـ انسانخدا و( دوست انسان) آتش را که، انحصاراً در اختیار خدایان است و نماد روشنائی و خرد، ازکوره کارگاه هفایستوس ( یک نیمه خدا) میرباید و بانسان میدهد تا دنیای پیرامون خویش را هم ببیند وهم در آن اندیشه کند تا بتواند آنرا برای خویش انسانی بسازد. او انسانها را در پناه خویش میگیرد و به آنها کمک میکند تا خویش را بپای خدایان برسانند. زئوس( ابر خدا) او را، بخاطر این جرم، غضب میکند و فرمان میدهد تا او دریکی از قله های مرتفع و از گرما تفدیده قفقاز ((Kaukasus به زنجیر شده و عقا بی هرروز جگرش را بخورد.
این کیفر سهمگین ابدی که زئوس ( خدای خدایان) بر پرومته جاری کرده است، خطری نبوده که انسان خدای خرد مندی چون پرومته از پیش نداند. او با عرش و دربار زئوس آشناست و از قوانین و مقررات هولناک آنجا و تنبیهات و حدود شرعی آن آگاه . اما نیروی سترگ عشق به انسان، انسانی که پرومته او را در پناه خویش گرفته است، خطر نمی شناسد و از آن نمی هراسد . و هراس که یکی از قوانین زندگیست در برابر عشق به انسان و آزادی او در این کشاکش، بآسانی رنگ میبازد. پرومته، ببیان هومر، در حقیقت نماد پیکار انسان برای خرد یافتگی وآزادی خویش است.

**********

دانکو
دانکو پسرکی است روستائی در روستائی که، سیاهی شب، در آن ماندگار گشته است و از روشنائی در آن خبری نیست. فلاکت و نکبت ، تیفوس و طاعون همه را گرفته است.
خردمندان میگویند ، یگانه چاره کار بیرون زدن و گذشتن از جنگلی تاریک، که ده را در خود گرفته است می باشد. برای گذشتن از این جنگل و ظلمت آن، قلب دانکو لازمست. دانکو پسرک روستائی است که قلبی به درخشش خورشید دارد. بشرط آنکه خود آنرا از سینه درآورد و با دست خویش آنرا بالای سر وبر فراز راه نگهدارد تا راه عبور دیده شودو...
روستائیان ، باین طریق از طلسم نکبتی که ده آنهارا در چنبره خویش گرفته است خارج میشوند. در پایان راه، آنچنانکه انتظارش میرفته است، با آشکار شدن روشنائی قلب فروزان دانکو از درخشش باز میاستد و با آن جانش نیز. دانکو میمیرد اما نور و سلامتی به قریه باز میگردد

*************

اکبر گنجی بعنوان نماد مقاومت در برابر اهرمن ولایت فقیه و خیل حواریون او، جان خویش را برای تاباندن نور به میهن ظلمت زده ما هزینه کرده است. او از آتش سیاوش هفتاد وسه روز اعتصاب غذا، سپید رو و سر سرفراز گذشته و رو سیاهی را برای باند فریبکاری گذاشته است که تلاش کردند با وعده های دروغ ، او را به شکستن اعتصاب خویش وادارند تا بلکه اعتراضات داخلی و خارجی را فرو نشانند.
او همچون پرومته ،در دخمه های اوین، زجرو شکنجه روحی و روانی را بجان خریده است تا راه ما را که راه نه گفتن به ولایت فقیه و رژیم خون ، جنون و شهوت است بما بنمایاند.
او چون دانکو از قلب خویش مایه گذاشت تا راه ایستادگی و مقاومت را بما نشان دهد
.
*****************




به گنجی


این قطعه را بتو که از مرز توانائی انسانی گذشتی
و اینک وتا هم اکنون هم، به اسطوره ها پیوسته ای
تقدیم میکنم


تو

از کدامین سلاله

از تبار کیستی؟
که زنجیری اُلمپ

زلابلای صخره ها

زاسمان فرازقد کشیده اش

بانگ میزندت

ای نبیرۀ من


براستی

تو کیستی؟

در آن کوی ابتذال و ترس دروغ

که حلاج

از فراز دار

و اوج قله ایثار

میبوسدت ردور

و میخواندت بنام


بگو! بگو

تو

کاوه

یا که

دانکو نیستی؟
تو

آن خروش خفته

یا که

بغض در گلو شکسته نیستی؟

تو

خود آن

انسانخدای جاودانه نیستی؟
و گر نه

گو بمن

که کیستی؟
تو کیستی؟

***********
توضیح اینکه شعر فوق در ایام اعتصاب غذای اکبر گنجی سروده شد. برای سایت اخبار روز ارسال شد که نه درج شد و نه جوابی
داده شد. سایت فرهنگ گفتگو و سپس سایت ادبیات و فرهنگ (مانی) آنرا درج کرد.
حبیب تبریزیان

به وبلاگ بمانی خوش آمدی