dinsdag, december 6

شیرکو بیکس



سکالا "شکایت" سکاله – شعر و صدای شیرکو بیکس
***************************************
بعد از کشتار حلبجه

درد نامه ای طولانی برای خدا نوشتم

قبل از مردم

آنرا برای درختی خواندم

درخت گریست

…از گوشه ای

پرنده ای پستچی

گفت نامه ات را چه کس برایت می برد؟

اگر گمانت به من است

پر من توان رسیدن به عرش خدا را ندارد …

در انتهای شب

فرشته سیاه پوش شعرم

گفت هیچ نگران نباش

من نامه را تا آن بالا برایت می برم

تا عرش خدا

ولی بدان, هیچ عهدی نیست

که خدا

نامه را خود بگیرد

تو می دانی

خدای بزرگ را کس نمی بیند …

گفتم : قبول ! تو پرواز کن !

پرنده الهام پرواز کرد

و رنج نامه ام را با خود برد


روز بعد که برگشت

منشی درجه چهارم دفتر خدا

عبید نامی

پایین همان نامه

به عربی نوشته بود :

” ابله !

عربی بنویس,

هیچ کس اینجا

کردی نمی داند “

به وبلاگ بمانی خوش آمدی