woensdag, maart 8

زنان کوچک، مردان بزرگ



لیلا فرجامی
زنان کوچکِ شهر من
به بچه هایشان شیر می دهند
از بام خانه هایشان بزرگراه های پرپیچِ سیاه را نگاه می کنند
و آنتن های ماهواره ای در و همسایه را می شمرند
زنان کوچک شهر من
برنج دم می کنند و ترشیِ سیر می اندازند
چای دوغزال می ریزند
و به ساعت هشت صبح سلام می گویند
زنان کوچک شهر من
آنقدر کوچک اند که باید رد پایشان را
با ذره بین های آزمایشگاهی به روی خاک تشخیص داد،
زنان کوچک شهر من
متعلق به مردان بزرگ کشورند
مردان بزرگ کشوری
که شبها همه در آینه ی قدّی خانه هایشان
شبیه غیرتِ احمدی نژاد می شوند
و روزها در توالت های عمومی پارک ه
انشئه می کنند و می میرند
مردان بزرگ کشورم
آنقدر بزرگ اند
که کتابهای آسمانی شان در هیچ محرابی جای نمی گیر
دو قوانینِ انسان دوستانه اشان
بر هیچ لوحه ای حک نمی گردد
مردان بزرگ کشورم
معجونی از ملک مطیعی و ممل آمریکایی
و سیاهی لشکران فیلم های بیک مانوردی اند
مردان بزرگ کشورم
خوب می دانند چگونه
با زنده به گور نکردن معشوقه هایشان
مدافعین تک تازِ حقوق بشر شوند.
با این همه، اعتراف می کنم:
افسوس، زنان کوچک شهر من
مردان بزرگ کشورم رازائیده اند

به وبلاگ بمانی خوش آمدی