vrijdag, juni 3

به یاد ياسين بدری و محمد عين اللهی

به یاد ياسين بدری و محمد عين اللهی
بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران
چند دقيقه پيش باران شديدی با رگبارهای شديدی زمين تشته و داغی را که از صبح کله سحر تاکنون در انتظار سيراب شدن بود سيراب نمود. هم اکنون هوای گرم و خفه کننده ای است و غروب دلتنگ و غمگينی در پيش است. سر تا پا خيس و چک چک کنان به داخل خانه خزيدم. مثل موش آب کشيده شده بودم. هنگامی که سوار بر دوچرخه در زير رگبارهای شديد باران بسوی خانه رکاب ميزدم سرم را بی اختيار بسوی آسمان بلند کردم و با نفسهای عميقی هوای مرطوبی را بداخل ريه هايم بلعيدم. بوی خاک باران زده و نم گرفته مرا بياد کوچه باغهای وطن محبوبم ايران انداخت. خسته لباسهايم را عوض کردم و چای دم کردم. استکانی چای ريختم تا خستگی مفرط روز را از تن بد رکنم. با گرفتن مقاله ای هيجاني در دست در دنيای ديگری غوطه ور گشتم. ناگاه صدای زنگ تلفن رشته افکارم را گسست. کسی در آنسوی خط گفت سلام حالت چطوره؟ من خوبم چه خبر؟ ميدانی ديشب ماشينم را آتش زدند پليس نصفه شب بيدارم کرد من نميدانم چه کسی بود. سپس ادامه داد راستی ميدانی چه شده؟ يکدفعه دلم ريخت و بيصبرانه پرسيدم چه اتفاقی افتاده. گفت ياسين بدری فوت کرد. دستها و پاهايم سست شد و چشمانم به سياهی رفت. بعد از لحظاتی ناباوری گوشی را بر جای خودش بنهادم و در فکر فرو رفتم. اولين بار نبود که خبر فوت عزيزی را ميشنيدم. به خود گفتم خودم را نخواهم بخشيد اگر در رابطه با ياسين بدری ننويسم. ياسين بدری برادر شهيد بهادر بدری بود که هردو تمامی مال و جان و سرمايه و جانشان را برای تحقق آزادی و دمکراسی در ايران در طبق اخلاص نهادند. ياسين در خانواده ای فقير متولد شد. پدرش دست فروش ساده ای بود که از راه دست فروشی امرار و معاش ميکرد. بعد از پيروزی انقلاب ياسين و برادرش به سازمان مجاهدين خلق پيوستند تا با قربانی کردن و فدای خويش، آزادی را برای جامعه بزرگ ملت ايران فراهم نمايند. در ادامه فعاليتهای سياسی و موج دستگيريهای سال 60 ياسين و برادر و خواهرش دستگير و روانه زندان شدند. یاسين تحت سبعانه ترين شکنجه ها قرار گرفت. در زندان ديزل آباد کرمانشاه تصميم به فرار گرفت. هنگام فرار مجبور به پرش از يک ساختمان چند طبقه شد. که در نتيجه آن نخاع و سيستم عصبی وی بشدت آسيب ديد. بعد از مرخصی از بيمارستان مجددا به زندان باز گردانده شد و تحت شکنجه قرار گرقت. بعد از اين حادثه ياسين هيچوقت به تعادل روحی نرسيد و همواره از ناراحتی روحی زجر ميبرد. يک روز ياسين در زندان ايلام بخاطر استواری و حقيقت گوئی به زير ضربات شلاق کشيده شد. تا چند بند آنطرفتر صدای ياسين بگوش ميرسيد. ياسين شعار ميداد و ميگفت " تا پرچم جمهوری اسلامی در اهتزاز است ياسين بدری در زندان است". خوشبختانه در اثر فشارهای بين المللی ياسين همراه با خيلی ديگر از زندانيان آزاد شد. اما برادر دلاورش در سال 60 به جوخه اعدام سپرده شد و ياسين با درد، غم و رنج نبود برادر و يار و ياورش زيست و زجر کشيد. ياسن بعد از مدتی با فشار خانواده و به اميد بهبودی وضع روحی اقدام به ازدواج نمود. از ثمره اين ازدواج پسر و دختری پا به عرصه اين گيتی نهادند و اينک بايستی غم جانسوز و جگر سوز نبود پدر را با خود به يدک بکشند. ياسين بعد از آزادی از زندان نتوانست شغل مناسبی داشته باشد اما بعد از سالها تلاش شبانه روزی توانست بنائی و امکاناتی برای همسر و فرزندانش مهيا کند. اما دردها و رنجها و ناملايمات زندان و خيانت فرقه رجوی نگذاشت که روح آسيب ديده اش التيام بيابد. عاقبت در شبی سرد و ساکت و خموش ديده از جهان بر گشود و به ديار ابدی شتافت. ياسين در طول حيات 42 ساله اش هرگز دمی از تلاش برای آزادی و رفاه مردم غافل نشد اما خموش و گمنام آمد و رفت. اما من وظيفه خود ميدانم که نامش و رسمش را بر سقف بلند آسمان ميهنم حک کنم و در آسمان و تاريخ ميهنم به او و جوانمرد دليری که همانند ياسين و با تاريخچه ای شبيه ياسين ديده بر خاک نهادند جائی بلند بالا بدهم. آقای محمد عين اللهی نيز دو سال پيش بعد از سالها اسارت رنج و درد در سن 40 سالگی در اثر سکته قلبی ديده از جهان گشود. محمد عين اللهی نيز بعد از آزادی از زندان شاهد خيانت فرقه رجوی بود و نتوانست بخاطر مشکلات ازدواج کند و يا زندگی آرام و آسوده ای را آغاز کند. سينه سرد و تاريک سنگ تنها همنشين قابل اعتمادی است که به دردهای نهان در سينه اشان گوش فرا دهد. جا دارد که نام ياسين بدری و محمد عين اللهی را در دل و تاريخ ميهنمان همواره فروزان و تابان و شعله ور سازيم.. درود و سلام بيکران نثار روح پاک ياسين بدری و محمد عين اللهی. آنانی که خموش سوختند و ما رقص شعله هايشان را نديديم.
طاهره خرمی 10 يونی 2003

1 Comments:

At 6:38 p.m., Anonymous Ali said...

سلام ممنون بخاطر این مقاله بسیار زیب یاسین بدری عمو من میشه ممنون از شما واقعا نمیدونم چطور ازتون تشکر کنم

 

Een reactie posten

<< Home

به وبلاگ بمانی خوش آمدی